اشک های دریا

ادامه قبل

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۴۴ ب.ظ

قدیما فکر میکردم سرماخوردگی خیلی بده الان میفهمم چقدر خوب بود لااقل میشد راجع بهش صحبت کنی

اون روز ۲۷ مهر که می‌نوشتم اون پست رو،فکر میکردم تا آخر آبان خوب میشم

الان ۱۳ دی شده من هنوز خوب نشدم خیلی ناراحتم خدا میدونه

چقدر اضطراب بده چرا از بچگی ب ما یاد ندادن چکار کنیم

من نشستم با خودم فکر کردم چرا اینجوری شدم

دیدم از موقع هواپیما من خیلیی شدید اضطراب گرفتم تاثیر خیلی بدی روی من گذاشت

بعدش مسائل بابام

بعدش مسائلم با خانواده

بعدش بچه

آره واقعا این بچه چقدر من اذیت کرد

بعد وقتی نمیتونی به هیچکس بگی بدترم میشه

بعد من سه چهار تا دکتر ارولوژی رفتم

دوسال روزی حداقل ۶ تا نوار استفاده می‌کردم

الان بعضی روزا به حماقت خودم گریه میکنم بیشتر روزا هم به اینکه الان کجاها نجس شده البته روان شناسه گفته به این چیزا فکر نکنم ننویسم بهتره تا ذهنم درگیر نشه

ولی کاش خوب بشم خیلی اذیتم

روند نوشتن ام دست خودم نیست اگر متن بی معنا شده نمیدونم

تمام احساسات من الان ترسه ینی همه اش ها

ینی من میخندم گریه میکنم دعوا میکنم حرف میزنم همه ترس هستن

بیشتر ازین الان توضیح نمیاد خسته ام

من که شبا تا ۲ بیدار بودم مدت زیادیه ۸ میخابم فکر کن ۸ آخه وقت خابه؟چقدر این پاییز زمستون تایم بدی داره زود شب میشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۱۳
ستاره میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی